تعریف کودک لجباز
در یک تعریف ساده، کودک لجباز کودکی است که از پذیرش و اطاعت از فرمانها و دستورات والدین و یا کسانی که مسئولیت او را بهعهده دارند سرباز میزند.
این امر میتواند به دلیل:
۱. ویژگیهای شخصیتی کودک
۲. سن کودک (استقلال طلبی در ۲ تا ۳سالگی و نوجوانی)
۳. و الگوگیری از والدین باشد. (مورد سوم تنها در شرایط حضور دلایل اول و دوم به لجبازی منجر میشود)
لجبازی عبارت است از ابراز قاطعیت در عدم تغییر دیدگاه خود درباره یک موضوع. بنابراین روی دیگر لجبازی میتواند قاطعیت و اراده باشد. بنابراین ما از یک سو کودکان لجباز و از سوی دیگر کودکان با اراده و قاطع داریم که ممکن است آنها را با یکدیگر اشتباه بگیریم. اینگونه کودکان را نمیتوان به آسانی فریب داد و یا از کاری که میخواهند انجام دهند منصرفشان کرد. این کودکان ترجیح میدهند تا خودشان تجربه کنند و آنچه را دیگران به آنها میگویند را نمیپذیرند. آنها شجاع هستند و به محدودیت های بزرگسالان اهمیتی نمیدهند. هر دوی این کودکان دوست ندارند که دیگران به آنها دستور بدهند و به آنها بگویند که چه بکنند و چه نکنند. آنها به هیچ وجه شخصیت مطیع ندارند و بهجای تکیه کردن بر منابع قدرت بیرونی بر دانش و هوش شهودی خود تکیه میکنند. آنها بینهایت سوال میپرسند. اگرچه کنار امدن با این کودکان دشوار است ولکن دارای ویژگیهای مثبتی هستند. از جمله تحقیقات ۴۰ ساله طولی نشان میدهد که این کودکان در کار و تحصیل موفق بوده و در بزرگسالی جزو افراد پردرامد جامعه هستند.
والدین باید بین کودک لجباز و کودک مصمم و قاطع تفاوت قائل شوند و به آسانی برچسب کودک لجباز را به کودک خود نزنند. رفتار نادرست و غیرصبورانه والدین میتواند یک کودک با اراده و قاطع را به یک کودک لجباز تبدیل کند. تفاوت کودک لجباز با کودک قاطع یا با اراده آن است که خواستههای کودک لجباز واکنشی و کوتاهمدت است، در حالیکه کودک قاطع میل زیادی به موفقیت دارد و کاری را که میخواهد انجام بدهد، رها نمیکند. واکنشهای صحیح والدین میتواند سرسختی کودک را بهجای آنکه در مقابل والدین قرار بگیرد و آنها را به مبارزه بطلبد او را تبدیل بهفردی بااراده و قاطع برای رسیدن به اهداف متعالی کند. کودک لجباز و کودک قاطع و بااراده در دیگر ویژگیها مشترک هستند.
ویژگیهای مشترک کودک لجباز و کودک قاطع و بااراده را میتوان اینگونه بر شمرد:
۱. خشم شدید و مهار نشدنی: معمولا کودکان از خود اوقات تلخی نشان میدهند، ولی خشم این کودکان شدید است و مدت زیادی بهطول میانجامد. این کودکان بلند بلند فریاد میکشند، پای خود را بر زمین میکوبند و خود را به زمین میزنند تا نشان دهند چقدر برای خواستهشان میتوانند جلو بروند.
۲. بدون دلیل قانع نمیشوند: بدترین چیز برای این کودکان آن است که به آنها بگوییم: «این کار را باید انجام دهی چون من به تو میگویم». آنها دلیل محدودیتها را باید بدانند در غیر اینصورت آن کار را انجام نمیدهند.
۳. رفتار رئیس مابانه: آنها در ارتباط با دیگران دستوردهنده هستند. از آنجایی که در ذهن آنها نحوه انجام کار مشخص است بدون احساس شرم و خجالت به دیگران نیز میگویند که چطور آن کار را انجام دهند.
۴. بیقرار و ناشکیبا: همه چیز باید طبق زمانبندی آنها انجام شود. نمیتوانند منتظر کسی یا کاری بمانند.
۵. اخطارهایی را که مطابق میل آنها نباشد نادیده میگیرند: در صورتی که قصد انجام کاری را داشته باشند نمیتوان آنها را منصرف کرد. هرچقدر نیز خطرهای پیش رو را به آنها بگویید آنها نمیشنوند.
۶. سرسختی: کاری را که نخواهند انجام دهند بهیچوجه انجام نمیدهند و هیچ چیز نمیتواند آنها را از کاری که میخواهند انجام دهند، منصرف کند.
۷. قوانین مخصوص به خود: آنها تابع قوانین بیرونی نیستند. نمیتوانید به آنها بگویید ساعت ۱۱وقت خواب است. آنها هر زمان احساس خستگی کنند، میخوابند. آنها با قوانین خارجی و تحمیلی بهشدت مبازه میکنند.
کودکان در دو مرحله به سمت استقلال خود گام بر میدارند. مرحله اول در سن ۲ سالگی آغاز میشود و مرحله بعدی در نوجوانی است. همگام با آغاز این دو مرحله، رفتارهایی از کودک سر میزند که والدین اسم آن را لجبازی میگذارند، در حالیکه این مرحلهای طبیعی از رشد روانی انسان است. کودک در دو سالگی وجود خود را در نه گفتن به اطرافیان مییابد. او با نه گفتن بین خواسته خود و خواسته مادر تمایز قائل میشود و درنتیجه از این طریق وجود خود را اثبات میکند. تا پیش از این بهجهت ناتوانی کودک هرچه مادر اراده میکرد، اجرا میشد؛ ولکن کودک با نه گفتن به خواستههای اطرافیان، هویت و وجود خود را پیدا میکند و به این روش من هستم را اعلان میکند. بههمین دلیل است که بیشترین واژههایی که در این سنین از کودک میشنوید «من» و «خودم» است. جملههایی مانند: «من خودم آب میریزم، خودم بلدم، من دوست ندارم این رو.»
در این سنین گاه احساس میکنید کودک قصدش فقط مخالفت با شما است. اگر بگویید کاری را انجام بده، میگوید انجام نمیدهم و اگر بگویید انجام نده، با جیغ و فریاد همان کار را میخواهد انجام دهد. درست حدس میزنید! او با خواسته شما مخالفت میکند ولی نه بهدلیل آنکه لجباز است، بلکه بهدلیل آنکه بهدنبال کسب استقلال از شما است و این مرحلهای طبیعی در سیر رشد او است. وقتی رفتارهای کودک تعبیر به لجبازی و نافرمانی از شما شود و شما، خود یا همسرتان را مسئول تربیت غلط او بدانید، واکنش و میزان صبوری شما مسلما متفاوت از زمانی است که رفتارهای او را ناشی از مرحله رشدی او و گریزناپذیر بدانید.
لجبازی کودکان زمانی غیرقابلتحمل میشود که پیوندعاطفی قوی بین مادر و کودک وجود نداشته و یا این پیوند آسیبدیده است. گاهی کودک جزو نوزادان سخت و یا دشوار بوده است. با این کودکان به سختی میتوان پیوند عاطفی برقرار کرد. گاهی مادر آمادگی مادر شدن را ندارد و یا هرگز نمیخواسته مسئولیت کس دیگری را که بهطور کامل به او وابسته است، بر عهده بگیرد. گاهی مادر، خود پیوند قوی با مادرش نداشته است و نیازهای عاطفی او در کودکی برآورده نشده است. بنابراین نمیتواند مهر و محبتی را که دریافت نکرده است بهکس دیگری بدهد. گاهی نیز بهدلیل استانداردهای بالایی که مادر دارد، کودک احساس میکند به هیچ طریقی نمیتواند نظر مساعد و تایید مادر یا پدر را بهدست بیاورد. پس سعی میکند از راه دیگری توجه بهدست آورد. در این حالت کودک احساس میکند از طریق رفتارهای مثبت نمیتواند تایید و توجه شما را جلب کند اما زمانی که کار ناپسندی انجام میدهد توجه شما به او جلب میشود.
زمانی که پیوند عاطفی بین مادر و کودک شکل نگرفته، کودک دلیلی ندارد بخواهد خشنودی مادر را کسب کند و بههمین دلیل درخواست از کودک بالاخص در سنینی که بهدنبال کسب استقلال است با چالش همراه است. تصور کنید مافوق بداخلاقی دارید که همیشه خواستهاش را به شما رئیس مابانه و با تندی و بیان میکند. چقدر احتمال دارد خواسته اش را انجام دهید؟ کودکان نیز فرقی با ما ندارند. آنها نیز زمانی که پیوند عاطفی قوی با شما دارند و شما در فضایی از محبت خواسته خود را بیان میکنید انگیزه بیشتری برای انجام آن دارند.
تمام رفتارهای کودکان بر مبنای آن شکل میگیرد که چگونه محبت و توجه کسی را که عاشق او هستند، کسب کنند. وقتی آنها با خشم و عدم تایید ما روبرو میشوند و از کسب محبت عاطفی ما ناامید میشوند، دیگر دلیلی برای خوش رفتاری ندارند و شروع به لجبازی و بدقلقی میکنند. ما نمیتوانیم احساس و یا فکر کودک خود را تغییر دهیم، اما میتوانیم رفتار خود را تغییر دهیم و بالتبع فکر، احساس و در نتیجه رفتار کودک نیز تغییر میکند.